English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (8297 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
conduct U جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducted U جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducting U جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducts U جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
amp U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
anti- U ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
PSU U مدار الکتریکی که حاوی ولتاژ مستقیم است و نیز سطح دلتادی از منبع جریان به سایر مدارهای الکتریکی
room circuit U جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
current U جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
currents U جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
oozed U جریان جاری
oozing U جریان جاری
oozes U جریان جاری
ooze U جریان جاری
flow U جریان جاری کردن
flows U جریان جاری کردن
flowed U جریان جاری کردن
routinely U جریان عادی عادت جاری
routines U جریان عادی عادت جاری
routine U جریان عادی عادت جاری
fet U وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
circuit U جریان الکتریکی
circuits U جریان الکتریکی
electric arc current U جریان قوس الکتریکی
electric current intensity U شدت جریان الکتریکی
intensity of current U شدت جریان الکتریکی
to shuntan electric current U یک جریان الکتریکی رامنحرف ساختن
transformator U الت تبدیل شکل جریان الکتریکی
batteries U وسیله شیمیایی که جریان الکتریکی ایجاد میکند
milliampere U اندازه جریان الکتریکی معادل یک هزارم آمپر
ma U اندازه جریان الکتریکی معادل یک میلیونیوم آمپر
battery U وسیله شیمیایی که جریان الکتریکی ایجاد میکند
mas U اندازه جریان الکتریکی معادل یک میلیونیوم آمپر
rheological <adj.> U علم مطالعه تغییر شکل و جریان ماده
current U جریان الکتریکی که مقدار آن به صورت سینوس تغییر میکند
currents U جریان الکتریکی که مقدار آن به صورت سینوس تغییر میکند
commutation U تغییر جهت پی در پی جریان در سیم پیچهای دستگاههای الکتریکی
rheology U علم جریان و تغییر شکل ماده
conduction U توانایی یک ماده برای هدایت جریان
induces U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
inducing U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induce U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induced U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
conductive U مربوط به توانایی ماده برای هدایت جریان
polarities U بیان اینکه نقط های منبع یا collector جریان الکتریکی است .
polarity U بیان اینکه نقط های منبع یا collector جریان الکتریکی است .
alternating current U جریان الکتریکی که مقدار آن در زمان به ترتیب تغییر میکند و به صورت سینوسی است
flush U شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
flushing U شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
flushes U شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
volt U واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
positive U اتصال به منبع تغذیه که در فرفیت الکتریکی بیشتری از زمین است و جریان را به یک قطعه تامین میکند
volts U واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
terminator U مقاومتی که در انتهای کابل coaxial باس شبکه قرار دارد برای تولید جریان الکتریکی . 2-
electromagnet U اهنی که بوسیله جریان برق خاصیت مغناطیسی پیدا میکند اهن ربای الکتریکی مغناطیس برقی
electrodynamics U شاخهای از علم فیزیک که درباره اثرات جریان برق برمعناطیس یا روی جریانهای الکتریکی دیگر یاروی خودشان بحث میکند
electronic U مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
drivel U اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services U مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
marking current U جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
current cost accounting حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
electrostatic U ذخیره سازی داده به صورت ناحیههای بار الکتریکی کوچک روی وسیله الکتریکی
leakage current U جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
thermite U ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset U ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
photoresist U ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
materialism U فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
gunk U ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
female connector U دوشاخه ماده متصل کننده ماده
coolants U ماده سرماساز ماده خنک کننده
coolant U ماده سرماساز ماده خنک کننده
dopes U معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
dope U معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
flows U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flow U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver U گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
push pull U وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
inverting U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
fuelled U ماده انرژی زا ماده کارساز
pigment U ماده رنگی ماده ملونه
fuel U ماده انرژی زا ماده کارساز
pigments U ماده رنگی ماده ملونه
fuelling U ماده انرژی زا ماده کارساز
fueled U ماده انرژی زا ماده کارساز
fuels U ماده انرژی زا ماده کارساز
heterodyne U ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor U مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
shedding U خون جاری ساختن جاری ساختن
shed U خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds U خون جاری ساختن جاری ساختن
constrictor U گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
counter current U جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
constant current U جریان مستقیم جریان ثابت باطری
induction current U جریان القاء شده جریان تحریک
electrical and otherwise U الکتریکی و غیر الکتریکی
runoff coefficient U ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number U این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
current flow U سیلان جریان فلوی جریان
three phase current U جریان سه فاز جریان دوار
parasitic current U جریان نشتی جریان خارجی
current compensation U کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
running key [کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
gynandromorph U جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
gresham's law U پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart U انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry U شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter U دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
oogamete U سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
vortex ring state U حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
gas electric generating set U مولد برق بنزینی- الکتریکی مولد برق گاز الکتریکی
interfluent U در هم جاری
sister in law U جاری
sluicy U جاری
running water U اب جاری
present-day U جاری
current U جاری
currents U جاری
going U جاری
groovy U جاری
volant U جاری
pourer U جاری
gushing U جاری
interfluous U در هم جاری
actuals U جاری
running U جاری
current cell U سل جاری
current income U درامد جاری
current cell indicator U نشانگر سل جاری
current budget U بودجه جاری
current files U پروندههای جاری
current expenditure U هزینه جاری
yield U جاری شدن
flows U جاری شدن
standing order U دستور جاری
flow U جاری شدن
account cuurent U حساب جاری
standing orders U دستور جاری
current date U تاریخ جاری
current yield U بازده جاری
disembogue U جاری شدن
demand deposit U سپرده جاری
liquid limit U حد جاری شدن
standing U روش جاری
yields U جاری شدن
Blood was running . U خون جاری شد
current price U قیمت جاری
During (in)the current year. U درسال جاری
current loop U حلقه جاری
current liability U بدهیهای جاری
current instruction U دستورالعمل جاری
current liabilites U بدهیهای جاری
flowed U جاری شدن
current liabilities U بدهیهای جاری
current liability U بدهی جاری
rules of procedure U روش جاری
yielded U جاری شدن
current ratio U نسبت جاری
The regulations in force . U مقررات جاری
electrodynamics U الکترسیته جاری
checking account U حساب جاری
current account U حساب جاری
current accounts U حساب جاری
currently U بطور جاری
routine U روش جاری
routinely U خط مشی جاری
excurrent U جاری شونده
present income U درامد جاری
routine U خط مشی جاری
present consumption U مصرف جاری
callendar year U سال جاری
trilled U جاری شدن
trills U جاری شدن
circulating asset U دارایی جاری
perfuse U جاری ساختن
currents U جاری و روان
checking accounts U حساب جاری
current U جاری و روان
trill U جاری شدن
working capacity U سرمایه جاری
competitive price U قیمت جاری
yeild U جاری شدن
yeild point U حد جاری شدن
current assets U دارایی جاری
bank overdraft U حساب جاری
tidal volume U حجم جاری
current asset U دارایی جاری
current assets U دارائیهای جاری
routinely U روش جاری
AC U حساب جاری
routines U خط مشی جاری
routines U روش جاری
snivels U ازبینی جاری شدن
sniveled U ازبینی جاری شدن
passbook U دفتر حساب جاری
flux U جاری شدن گداختن
pour U افشاندن جاری شدن
pour U جاری شدن یا ساختن
Recent search history Forum search
1سلام. می خواستم معنی این جمله رو بدونم :above threshold bias currents
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
1The motherboard is also often referred to as the main board.
1afterbody and a forebody; at least one activatable flow effector on the missile or aircraft afterbody;
2immunogenicity
1fruitwash
3It is acidic and its concentration is in continual flux as a result of its utilization by aquatic plants in photosynthesis and release in respiration of aquatic organisms.
2پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
2پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
0halo current
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com